اي باغبان در باز کن من فرد گلچين نيستم ***خود گلي دارم ز گل هاي تو محتاج نيستم
هنگامي که خواستم زندگي کنم به يارم گفتند کودک است
هنگامي که خواستم گريه کنم به يارم گفتند ديوانه است
هنگامي که ستايش کردم به یارم گفتند گفتند گناه است
هنگامي که سکوت کردم به یارم گفتند گفتند عاشق است
***بيا تا زنده ايم خود را کنيم که فردا ميخوري بهر من افسوس****
سراپاي وجودم از دوريت اب گرديده
و چشمانم پر از دريايي خون گشته ي
راي ديدينت دو چشم اشک بارم را به ماه ميدوزم
صدايش زدم و گفتم عشقت کيست: گفت سلطان قلب گفتم کيست: گفت مونس تنهايي
نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |